دانلود سریال Immortal Samsara 2022
نام ها: سمساره جاودان
محصول: 2022 چین از شبکه Youku
ژانر: عاشقانه | درام | فانتزی
تاریخ پخش: Jul 20, 2022
قسمت ها: 38 + 21
روز های پخش: دوشنبه تا پنجشنبه
مدت زمان: 45 دقیقه
وضعیت: به اتمام رسیده
بازیگران:
Yang Zi – Cheng Yi – Ray Chang
قسمت آخر اضافه شد.
زیرنویس فارسی قسمت آخر اضافه شد.
نسخه WEB-DL کامل + زیرنویس فارسی چسبیده اضافه شد.
خلاصه داستان: یان دان که تنها بازمانده قبیله باستانی نیلوفر چهار برگه به همراه خواهر دوقلویش ژی شی توانستند صد سال قبل در جشن ملکه مادر به شکل انسان درآیند و با بزرگترین چالش زندگی خود یعنی محاکمه عشق روبرو شوند. یان دان که عاشق فرمانروا یینگ یوان شده، مجبور میشه که هشتصد سال آینده را صرف فراموش کردن اون کنه. در همین زمان فردی به نام “یومو” ناگهان وارد زندگی یان دان میشه و ازش حمایت میکنه. یومو هر روز یان دان را برای انجام کارهای خوب بیرون میبره. یک روز زمانی که درحال مبارزه با شیاطین بودند، با تناسخ فرمانروا یینگ یوان روبرو میشوند و…
.
.
اطلاعات بیشتر سریال
امتیاز: 8.5 از 10 (میزان آراء: 62 نفر)
سازندگان سریال:
نویسندگان:
Zhang Yuan Ang – Bai Yi Cong
کارگردانان:
Guo Hu – Ren Hai Tao
سایر عناوین سریال:
عنوان بومی سریال:
沉香如屑
عنوان های دیگر سریال:
Agarwood Like Chips
Agarwood Like Crumbs
Chen Xiang Ru Xie
/CXRX/
.
.
نسخه زیرنویس فارسی چسبیده - Viu WEB-DL . . نسخه دارای هاردساب چینی . . زیرنویس سریال . . قسمت های ویژه (سافت ساب فارسی) . . . . زیرنویس فارسی ترجمه اختصاصی پروموویز
یه سریال هندی گونه درجه 3
من تانگژو رو درک نمیکردم
فکر میکردم این چه احمق خشک فرقهایه
نه! بچه چه اهل دل، چقدرم کشسانه! به حرفهاش گوش نده! عملشو ببین.
میگفت من روحا رو ببینم میکشم؟ بای زیبارو رو تا دید، هیچکارش نکرد. فقط خیره شد به موهاش و به چشماش.
گفت من دست به زن نمیزنم، من حتی به زن بیمار هم دست نمیزنم چون اون در درجه اول زنه، ولی همون موقع پاشو که پیچ خورده بود درست کرد.
یندان خواست بپیچونتش، گفت تو لاجونی.
گفت من لاجونم؟ کولش کرد.
گفت تانگژو!! جانم؟ مگه نگفتی من زنم؟ حرام نباشم یه وقت؟
یه بهانه عجیبی آورد گفت تا چشمم نبینتت طوری نیست بهت دست بزنم، کولت کنم!
یندان ساکت بود، چمانه رو بزرگ کرد تا یندان حرف بزنه پرحرفی کنه براش، بعد دروغکی میگفت، چرا حرف میزنی انقدر! ظرفیت روزانهات از این به بعد ۳ سوال در روزه.
یعنی انقدر ساکت نباش، حداقل سه سوال در روز بپرس دیگه جانم! چقدر حرف گوش کن شدی لعنتی.
رفته بود تو وان حمامه، چمانه رو گذاشته جلوش و حمام میکنه، از این حرکت منحرفانه اش نگم، عشق گر بجنبد سر پیری سر به رسوایی دهد، این از این پسراس که عاشق بشه دین و دنیا و آبرو و ادب و همه چیشو یکجا از دست میده….. آخه این چه حرکت اغواگرانه ایه، درسته در چمانه بستهاست، ولی این دیگه، I mean thats.
پثل اینه که بری حموم، صفحه واتساپ کسی که دوستش داری رو باز کنی!
آقا در حال حمام (• •) روبهروش چمانه رو گذاشته……
بعد هم همون موقع یندان رو تحریک میکنه که میخوای درت بیارم بیرون رو ببینی…. پس چرا با این کارات انقدر کیوتی و حالم به هم نمیخوره ؟🛀🧽🧼🧖🧖♀️
.
حالا فهمیدم چرا چنگیی میگه من تانگژو رو از همه کاراکترام بیشتر دوستدارم.
منم چنگیی. منم. از همه بیشتر دوست دارم این خر بازیاتو.
بعدش یندان گفت که خب تانگژو میدونی من خیلی پرحرفم ولی بلدم از دیگران ایده بکشم بیرون، منو بیار بیرون تا برات اطلاعات بگیرم
تانگژو معلوم نیست چه فرقهای زد که دوتا دزد بیان سروقتش، تا با هزار و یک مانور خرچنگی، (نگی که من گفتم)، یندان رو اونها از چمانه دربیارن براش! بعد هم خیلی عادی میگه شاید نباید بگذارمت تو چمانه… شاید به درد میخوری؟! نظرت چیه؟
تانگ ژو به شیطان و ابلیس گفت خسته نشدین هر روز حربه میزنین؟
جواب دادن: استاد اختیار دارین، ما درس پس میدیم
توی شیانشیاهایی که تا حالا دیدم، مثل این دوتا ندیدم که هر دو اینقدر عاشق هم باشن و همو بفهمن
این رویای پروانه.ای، نه تنها رویای صادقه است بلکه عمل صادقه است.
مثل رویای بوره و زندگی بوره نه تنها کیک نیست بلکه واگعیه.
چون توی خواب ین دان دید یینگیوان بوسیدش بعد تو واقعیت هم یینگیوان داشت لبش رو گذاشته بود روی لبش.
توی قسمت ۱۲ خواب پرده نیلوفری هم همینطور شد.
خوابه بهانهاست برای اینکه شرم رو کنار بگذاری.
هیچ وقت دقت نکرده بودم که چقدر سریال سمساره همه لباسها ساده و بدون حتی یک ذره گلدوزیان.😞 حتی پارچهها فقط سادهترین و ارزانترین رنگرزی شدن. منو باش فکر میکردم پرطمطراقی روبهرو هستم. خودم خودمو گول زدم. چی چشممو گرفت که اینطوری به خودم دروغ گفتم؟
دریای قلب یینگ یوان دریاچه مردگانه.
قشنگه نه؟
که یخ زده
ین دان اونجاست.
ین دان هر روز راه میره اونجا. الان 900 ساله که اونجاست، ین دان راه به جایی نمیبره چون جریانی نداره، یینگ یوان از دردی که نمی تونه به معشوقش برسه، حالش از مرگ بدتره. قلبش نایستاده می تپه اما انگار منجمد شده. توی کمائه. و
یینگ یوان صرفا زنده است چون هنوز نفس می کشه
و ین دان هر روز به سمت غروب حرکت می کنه تا به مرگ خودش برسه.
یینگ یوان در یک رویاست، رویا با پروانه شفاف، برای همین بیدار نمیشه، ولی می دونه که این واقعیت نیست و فقط میلش اینه که با معشوقش باشه.
حقیقت قلبیش اینه که معشوقک عزیزی داره.
بقیه جملات و داستان ها اضافی هستن. اینکه “امیدوارم که اون نمیره و فراموش کنه چون این عشق ثمری نداره” اینها قصه هستند….
وقتی عشق ین دان رو ریشه کن می کنه، در واقع عشق سوزانتر میشه، شاید این هم استعاره از شعله کشیدن عشقه، عشق به جای یک پروانه میشه چندین پروانه. قلب منجمدش می شکنه تا معشوقش رو رد کنه. میاد کاری کنه که پروانه های شفاف رو شاید نابود کنه ولی عقلی می کنه دست به پروانه های شفاف نمی زنه. شاید می فهمه این کارها تاثیر معکوس می دهد. عشق دریایی است کرانه ناپدید … کز کشیدن سخت تر گردد کمند
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
چندین که برشمردم از ماجرای عشقت
اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران
سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران
چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت
باقی نمیتوان گفت الا به غمگساران
یینگ یوان وقتی خدای مرگ رو دستبند بازداشت رو زد، این ور و اون ور رو نگاه کرد، ین دان رو ندید، دلهره گرفت، یهو نگاهش افتاد دید ین دان وسط رودخونه مردگانه. انگار یه وزنه انداختن رو سینه اش، قلبش مچاله شد.
ین دان بیخیال از غوغای جهان، داره ثابت قدم میره تا بره به سمت آخرین غروب هستی خودش.🌇🔴 نمی خوای بری دنیای فانی؟ جواب نداد. گفت میری بری بمیری؟ گفت آره راستش می خوام بمیرم. یا همینجا فراموش می کنم یا می میرم، چون من هرجا برم من و افکارم با خودم هستم.
من اشتباه کردم که فکر کردم تو رو بفرستم رودخونه مردگان تو فراموشم می کنی، باید لحظه ای که قلبت رو شکافتی و دادی به من می فهمیدم، که تویی که خودت قلب خودتو شکستی
یینگ یوان: تو حالا فراموش کردی
ولی من هیچ وقت نمی تونم فراموششون کنم.
یه سمتش سینه اش نیمه قلب ین دانه – یه سمت سینه اش گوهر الهیشه که خاطرات ین دان رو با زندگیش مهر و موم کرده
قسمت 18
قسمت 16
نمی دونیم کی بود که این ستون بهشتی رو نگذاشته فرو بریزه
ین دان بود گل من بود
ولی اسمش رو نبرید، اگر اسمشو رو ببرید اون وقت احضارش می کنید، بعد داغش رو تازه می کنید، بعد دوباره میاریدش توی این مکان که ظالمانه ترین جاست. بگذارید ناشناس بمونه
آخرین اثر عشقشو با جون خودش که پوشوند، یه لبخند زد، دیگه خداحافظ هم نه، کلا خداحافظ
قسمت 16
سکانس بعد از اعدام شدن با تیغه های بلوری بهشتی یینگ یوان با بدنی نزار با پوستی تب آلود بیدار شد
پتو رو زد کنار
دست به کمرش زد کم بود.
جلوی کوره لباس های یینگ یوان رو می انداختند توی آتش. در کوره را بستند. یینگ یوان رسید، و بی مقدمه تبدیل به پرتوی نوری شد و وارد کوره آتش شد. ملازمان داد می زدند چه گندی زدی، چه چیز مهمی در آتش انداختی، دیجون توروخدا در آتش نروید، شما تازه یک مصیبت را از سر گذرانده اید. تحمل گرمای شدید ندارید.
یینگ یوان درون کوره آتش، همانطور که انتظار می رود از شراره ها آتش می گرفت، تا اینکه بالاخره کمربندی که ین دان برایش بعد از روزها و روزها که گلدوزی کرده بود تا اینکه یینگ یوان راضی شود از طرح و نقش و کیفیت، را پیدا کرد و و از کوره بیرون آمد
ملازم ها یینگ یوان را زخمی و سوخته یافتند. وقتی به او دست زدند دیدند، او را سرزنش می کردند ولی گوشی یینگ یوان بدهکار نبود. می گفتند “روحت به طور کامل در حال متلاشی شدن است” ولی یینگ یوان با دیدن گلدوزی ین دان لبخندی با تمام وجود می زد.
گفت
همینطوری که حرف می زد کمبرنددش را روی لباسش که سوخته و خونی بود می بست تا همه چیز تکمیل باشد همانطور ککه می خواهد.
ارزونی خودتون. و تنهایی به مسیرش ادامه داد
ریواچ قسمت 14
سکانس اعدام بهشتی و مهربانی پادشاهی بهشتی در حق یینگ یوان
کی گفت خاطراتمو از یادم ببری؟ این برای من تحملش از همه چیز سختتره.
اومدم خودمو اعدام عشق کردم که یک خاطره از اون در خودم حک کنم، خاطره ی درد
خاطراتم مال خودم باشن، می خوام با گناهم نفس بکشم.
دوست دارم درد بکشم، چون درد تنها چیز واقعی که برام باقی مونده، تنها چیزی که منو به اون وصل می کنه، وقتی که درد می کشم، و این سوال: درد اعدام عشق یا درد شکافته شدن قلب؟
قسمت 14
ما به هم دروغ گفتیم، مغزمون دروغ های همدیگر رو باور می کرد، ولی قلب و خونمون، باور نمی کرد،. برای همین بود که ین دان با این که زبانا گگفت میرم رو رودخونه تا یک روزه فراموشت کنم، تا روشو اون ور کرد گفت: میرم تا اعتراف کنی که چه چیزی رو نگفتی به من
یینگ یوان با اینکه فکر کرد ین دان یک روزه اون رو فراموش کرده رفت به کما، تا اون رودخونه رو طوری متوقف کنه که ین دان نتونه هیچ وقت فراموشش کنه.
البته رودخانه از لحظه اول که ین دان پاشو گذاشت یخ کرده بود
فرشته رودخانه مردگان: قربان اگر نمی خواهید شما هم بمیرید و از این رودخانه رد بشید، از اینجا برید، اینجا هاله اش بدشگونه. برای یه خدا خوب نیست. کاش میشداون بدشگونی هزاربار تقدیم تو باد😓😓
ادامه گول کات کارگردان (کامنت پایین)
برای همین یندان هوسش نبود، نفسش بود.
چنگیی توی یه فضایی که مردم هم بودم، مجری بهش می گفت عوضیترین کاراکتر سمساره کدومه؟ چنگیی میگفت:
شوانیه قوی ظاهر شده
کاراکتر بالغ میاندازه جلومون کارگردان از اونهایی که دخترا براش غش و ضعف میرن.
یینگ یوان هم اگر روز اول اینهمه تجربه داشت،
چند تا پیرهن پاره کرده بود n بار سعی کرده بود یه زن رو رام کنه،
از آخر سریال که تجربه دار شده بود کات میکردن یهو نشونش میدادن، بلد بود بِدَره گرگ شده بود، قطعا جوری دل میبرد….
خب اولش جوان بود . گاماس گاماس
بلد نبود از اول جنجال کنه
تا آخر هم اون حس آروم در وجودش بود. یینگ یوان رو مامان باباش خوبش نکردن خودش اینطوری بود. یکی بود برای خودش بود. خودش تواسته بود اینطوری باشه طبیعتش رو خودش اینطوری تراشیده بود.
از جنجال کردنش بگم، آره آخرهای داستان دیگه دادش بلند شده بود، اول صف بهشت می ایستاد، بلند بلند دفاع میکرد میگفت بدون یندان یینگیوانی هم نبود. من میرم صاعقه میخورم عین خیالمم نیست.
ولی کی میتونه بگه که یینگیوان جنجالی هم پاک نیست؟
این ترانه ۵۰ فیلم سایه خاکستری که میگه پسر خوب میره بهشت ولی پسر بد میبرتت هزارجا، این رو بگذار بخونن…
یینگیوان ربطی به این خزعبلات ترانههای شهوت برانگیز برای سلیقهعمومی دوزاری نداره.
یینگیوان نه پسر خوب و بهشتیه نه پسر بد جهنمیه.
یینگیوان پاک بود و هر عشق و شوری نشون داد هیچ کدوم از هَوَل بودنش نبود. اگر هوس هم داشت برای نفس بود.
https://imgurl.ir/viewer.php?file=w441031_VID_20241021_002347_596.mp4
صرفا جهت اینکه زار بزنیم
چنگیی گفته تانگژو شخصیت مورد علاقهاشه؟ من به احترامش توی این سریال یینگیوان شخصیت مورد علاقمه.
موضوع تدریس: آموزش رموز عاشق کردن زن مورد علاقه تنها در یک حرکت تا رساندن به شب زفاف و به ثمر رساندن عشق و حتی به دنیا آوردن بچهی پسر در جلسه دوم
استاد محترم: شوانیه
رمز ورود به کلاس: دادن مقداری خون آشورا به شمشیر
شاگرد مذبور: تنها پسران بر حق قبیله آشورا حق ورود به کلاس را دارند
دارا بودن معشوق برای ورود به کلاس الزامی است! لعنت به هر کسی که تا این سن دیگه یه عشق یک طرفه هم حتی برای خودش دست و پا نکرده
شباهت یینگیوان با باباش.
وقتی موهاش سفید بود، چندتا تُرّهی موی سفید زده بود بیرون، سرش سرخ میشد از خون آشورا، شجاعتش میرفت رو هزار و هاااار میشد و میتونست حیوونش کنه و آرزویی که مدام سرکوبش میکرد، هر روز هر دقیقه میخواست، رو به دست بیاره. به قول باباش، جهان و معشوق، من هر دو رو میخوام داشته باشم.🫠🙈🗡🫀❤️🔥
یعنی اگر شمشیر آشورا رو یندان مهر و مومش رو باز نکرده بود تا شمشیر شوانیه به پسر آغشه نمیشد، پسر به اصل خودش برنمیگشت و تا ابد این پسر از خودش هیچ حرکتی نمیزد. یه ذره روحیه سایکوش هم به لطف باباش خوشبختانه در اون دمیده شد.
متاسفانه جلسه درس کوتاه بود و جانکاه (قال مبینا)
از سمساره به لوتوس راهداره
لینک کامنتم:
https://prmv.ir/mysterious-lotus-casebook-2023/#comment-1386491
پینوشت درباره رابطه پدری شوانیه -یینگیوان
یه چیزی راجع به بابای یینگ یوان بگم، بابای یینگیوان از این باباهاست که هی ازش بدی گفتن، یه ذهنیت وحشتناکی ازش ساختن، آخرم بچه نفهمید واقعا باباش بد بود یا نبود…. خود چنگیی تو مصاحبهاش میگه باباها که بد نمیشن (درباره شوانیه گفته)
کلا یینگیوان ریده شد تو ذهنیاتش، هی فقط گفتن اشتباه مامانتو نکن، انگار که باباش یه اشتباهه. در حالی که باید میگفتن اشتباه باباتو نکن🤡
بقیه کامنت پایینی:
یندان یه موجودیه که قلبش بیچاره دیر به تپیدن افتاد، مثل یینگ یوان اول عاشق نشد، ولی وقتی عاشق شد، دیگه مسموم شد.
از اونجایی که قلب یندان با یینگیوان شروع به تپیدن میکنه، یندان شروع به یه بازی با یینگیوان کرد. بازی که من به تو جونمو، عمرمو، هرچیزی که بشه رو میدم تا تو زنده بمونی و بازی عاشقی رو ادامه بدی، تا با هم همین بازیهای احمقانه رو بکنیم و تو سر و کله هم بزنیم، دور هم باشیم و بخندیم و گریه باشیم، ولی تو نمیری.
⚪️🟠
عادت داشتن با یشمهای سفید و نارنجی بازی کنن، اینم همونه، منتها همیشه یندان برنده میشد، اینجا یندان قراره همیشه ببازه.
Loving you is a loosing game
I’ve got addicted to a loosing game
عاشق تو بودن یک بازی باخته برای من
ولی من به باخت دادن معتاد شدم
نصف قلبشو داد به یینگیوان برای اینکه خودش زنده بمونه، برای اینکه بتونه نفس بکشه، چون روزهایی که فکر میکرد یینگیوان توی جنگ مرده، خودش تبدیل به جنازه شده بود، یندان برای زندگی خودش اختیاری نداره. اگر یینگیوان باشه تا یندان چیزی بهش از خودش بکنه بده، احتمال زنده موندن یندان بیشتر از اینه که یندان راهی برای اهدای چیزی بهش نداشته باشه. بازی ویچیه، اگر مهره های نارنجی نیستن روی میز دلیل نداره مهره های سفید هم روی میز باشن.
و قصه قبیله آشورا و نیلوفر چهار برگ هم اینطوری تموم شد.😞