آوخت صداش ره برای ما قطع کردن
به ما چند تا تصویر نشون دادن
ولی ما خب ما می فهمیم

براشون جشن دلتنگی میخوند
میگفت:
بچون واسه جشن دلتنگی ما سبد سبد گریه کمه

ارواح پا روضه هاش می نشستن گریه می کردن

تان تای جین
نفسش ره عمیق تر حبس می کرد

این کار ره کرد
ما ببینیم افسوس بخوریم این بچی تو عمرش برنج خوب نخورده
کاش بهش بهش ایرانی می دادیم

فحش ما ره برای همه خرید

تهذیب هیچ اهریمنی واردش نمیشه
حسی توش نیست

یه دایره خالی تصور کنید
کردید؟
حالا دایره رو حذف کنید
هیچ می مونه

تان تای جین حتی خطوط دایره هم نداشت

مردم ولی همین قصاب یکی از خودشون رو بکشه تحمل دیدن ندارن
میگن:
هر کسی رو بکش از خودی نکش
هر کسی رو بکش ما تشویقت می کنیم

سوسو (سووس) به تان تای جین می گفت:
تو خوب اهریمنی که ذاتش اهریمنیه و شکل آدمه می‌ کشی خوشم میاد
ولی ببین آدمی که شکل اهریمنی نداره نکش
مثلندش خواجه ره چرو کشتی
ذاتش هر چی هست بری خودشه منم میدونم یه لاک پشت هیز چش خرابه
میدونم ذات انسانی نداره ولی ببین تان تای جین
خواجه آدمه نباید بکشیش

باید در موقعیت قرار می گرفت به پشه دستور بده بره تو دهن خدمتکار
گلوش ره به خارش در بیاره

چومو توی استخوان شیطانی بود
وقتی تان تای جین خوردش، آوخت رفت تو قلب تان تای جین
با استخوان شیطانیش

ابزارهاش از اول مالای خودش نبودن
توشن، شمشیر، مکعبه

فقط استخوان مالای خودش بود
امضا کرده بود
قلبش ره در آورد تو دستش باهاش بازی کرد

استخوان حوصله تان تای جین ره نداشت
به زور اون تو بود
چومو پیرش در اومد تو بدن تان تای جین

تان تای جین می رفت
کشک شتر می خورد، کشک بز، کشک گوسفند
همه رم تازه تازه می خورد
بوش به چومو می خورد

چومو از این چیزا خوشش نمیایه