لائو ون لائو ون ون کشینگگگگگ
کلا سریال هر چی بدبختی بود خواه ناخواه زیر سر ون کشینگ بود. فرد خیلی خوبی شده بودا ولی اون اخر اگه به زیشو بدبخت میگفتی نقشه داری چی میشد اخه. .
این اخر اینطوری بود که ون کشینگ میمیره زیشو چون تنهاس میخارو در میاره میخواد بمیره بعد که میخهارو درشون اورد میبینه عه ون کشینگ که زندس ولی حالا زیشو که داره میمیره😑 حالا ون کشینگ فهمید زیشو داره میمیره میبینه عه از نیروم استفاده میکنم تا زیشو نمیره در اخرم به زیشو نگفت چیکار میکنه بعد زیشو نمیمیره خودش میمیره😒🙂اعصاب یه ملتم خورد کردن😒😅 واقعا جاودانه شدن زیشو اونم تنهایی اونجا به چه دردش میخورد حتی یه چنگ لینگم نبود دیگه باهاش. خیلی خوب میشد این اخری ون کشینگ کمی فکر میکرد 🥲
اون اولا یچیزاش عجیب بود این بود که اینا خب اول الکی دنبال هم بودن آشو هی در حال فرار بود آشو ازش خوشش نمیومد بعد این ماسکه در اومد از صورت زیشو یک دفعه خیلی الکی با هم دوستای جون جونی شدن و با هم مهربون بودن همینطور الکی الکی.وقتایی که میخندیدنو دوست داشتم ولی یه جاهاشم واقعا بی معنی میخندیدن مثلا اونجا که به بایی فهمید ون کشینگ کیه باهاشون جنگید رفت این دو تا نابود شده بودن آشو هم فهمید ون کشینگ رئیس دره اشباح به جای اینکه یه چیزی بگه در این مورد تو اون وضعیت هر هر هر میخندیدن واقعا برام سوال بود چشونه اینا😆🤣🤣()
کمی از مکالمشون تو قسمت ۲۷:
همیشه میخواستم بهت واقعیتو بگم
_ بایدم احساس شرمندگی کنی ون کشینگ میخوام یه سوال ازت بپرسم. اگر من نمیدونستم تو کی. وقتی یه بای یی رو میدیدی میخواستی چه کنی
_میخواستم جلوشو بگیرم تا وارد عمارت نشه
_اگه نمیخواستی جلوشو بگیری چیکار میخواستی بکنی
_در این صورت اجازه میداد منو بکشه تا پیش تو وچنگ لینگ شناخته نشم
_(حالا این وسط اشو میخنده قهقهه میزنه . یه اهنگیم اون وسط پخش میشه)باید یه اینه بیارم رو به روت تا قیافتو ببینی و …..
ودر ادامه حرف میزنه و شوخی میکنه و میخندن.
میخواست موضوعو عوض کنه انتظار داشتم یه چیزی بگه ولی عین خیالشم نبود کلا از یه جا به بعد یدفعه خیلییی با هم خوب شده بودن برای هم هر کاری میکردن.
ولی خب اینا بخاطر تفاوتا بین سریال و رمان ایجاد شده وگرنه بازیگرا خوب بودن قشنگ بازی میکردن
من چقدر وی نینگ و اشیانگو دوست داشتم چقدر رابطشون خوب خیلی قشنگ و ناز بودن حیف شد واقعا که پایانشون اون بود. رابطه ی کشینگ و شیانگ هم خیلی قشنگ بود یه رابطه ی خواهر برادرانه عالی .
تو سریال زمان خوشی زیاد نداشتن تا یکم میخواستن خوش باشن یه اتفاقی میوفتاد واسشون ولی اون زمانایی که با چنگ لینگ سه تایی با هم بودن هم خیلی قشنگ بود
مثلا اون موقع تو زمستان که چنگ لینگ میخواست یه مرغو بکشه 😁
جوری که چنگ لینگ اینا رو تو زندگیش داشت و به اینا میتونست فقط اعتماد کنه و جوری که اونا مراقبش بودن.>>>>
دوست داشتم اخرش با هم خوش و خرم زندگی کنن نه اینکه اخر زیشو از چنگ لینگ جدا بشه لائو ونم بمیره زیشو هم الکی جاودانه بشه 😔🥲
اون قسمت ویژه هم خواست غم سریالو کم کنه .بنظرم الکی بود ولی خب چی میشد واقعا لائو ون نمیمرد چنگ لینگم پیششون .میبود و اون دو تا هم بهشون سر میزدن .
با تمام اینا باز سریال قشنگی بود دوسش داشتم..

اونجا که آشو رو برده بودن بعد ون کشینگ با اون لباس قرمز اومد پایین با اون اهنگ که پخش میشد وایب خیلی خفنی داشت