دانلود سریال Faithful 2023
نام ها: وفادار
محصول: 2023 چین از شبکه Tencent Video
ژانر: هیجانی | تاریخی | رازآلود
تاریخ پخش: Sep 15, 2023
قسمت ها: 25
روز های پخش: دوشنبه تا یکشنبه
مدت زمان: 1 ساعت. 10 دقیقه
وضعیت: به اتمام رسیده
بازیگران:
Janice Wu – Li Jia Hang – Hu Yi Xuan
قسمت آخر اضافه شد.
زیرنویس انگلیسی قسمت آخر اضافه شد.
خلاصه داستان: لین رو لان جوان با بی توجهی به مخالفت های دوست خوبش منگ وان شهرت خود را برای شکایت از وو لیان به خطر می اندازد. پس از تلاش های بسیار، زمانی که متوجه میشود جایی برای شنیدن نارضایتی های او وجود ندارد تصمیم میگیرد برای اثبات بی گناهیش خودکشی کند. منگ وان هفت سال بعد نه نفر را جمع می کند تا انتقام دوستش را بگیرد. در این راه…
.
.
اطلاعات بیشتر سریال
امتیاز: 7.7 از 10 (میزان آراء: 8 نفر)
سازندگان سریال:
نویسندگان:
Cao Xiao Tian
کارگردانان:
Zang Xi Chuan
سایر عناوین سریال:
عنوان بومی سریال:
九义人
عنوان های دیگر سریال:
Jiu Yi Ren
The Nine
.
.
لینک مستقیم
.
زیرنویس سریال
.
زیرنویس فارسی
قسمت 01 – قسمت 02
.
آهنگ های سریال
Part.1
دوستان این سریال عاشقانه نداره؟
درود به فاتح این صفحه بانو ملینا،میبینم که در حال فتح و فتوحات هستی ،جوری نقد میکنی که انگار از پنجره اتاق داری مشاهد میکنی و جزئ از سریالی که در جریانه موفق باشی
نقد کلی سریال (حاوی اسپویل):
سریالای تاریخی زیادی دیدم که زن محور بودن و شخصیت های اصلی زن میخواستن به نوعی سرنوشت خودشون رو تو دنیایی که زندگی میکردن تغییر بدن. چیزی که در حقیقت بیشتر مثل یه افسانه بود. زنایی که زمانی جزو اموال شوهراشون به حساب میومدن، حق زندگیشون با خانواده و شوهراشون بود و بر اساس ویژگی که داشتن روشون قیمت میذاشتن تا توسط خانواده های بهتری انتخاب بشن، کسایی که یه خط رو صورتشون باعث میشد که کل زندگیشون سیاه بشه، کسایی که تمام هستی و نیستیشون، آبرو و زندگیشون به نجابتشون بستگی داشت و حتی در صورت تجاوز بهشونم گناهکار ماجرا بودن، دنبال حق و حقوق خودشون بودن.
توی همچین دنیای کثیفی که عدالت یه اسم توخالی و بی معنیه، قدرتت صفره و میخوای درمقابل غولی بیایستی که هزاران نفر مثل تو رو عذاب داده و از پا دراورده، امکانش صفره. رولان عقاید رمانا و داستانای تخیلی رو داشت. فکر میکرد همونقدر که خودش صداقت داره، آدمای دیگه هم صادقن. چشمشون که به جیرینگ جیرینگ پول و شنیدن رسیدن به یه مقام بالاتر افتاد، خیانت نمیکنن و پا پس نمیکشن. فکر میکرد حرفاش میتونن حداقل برای اطرافیانش قابل باور باشن. حداقل خانوادهاش باورش کنن اما باور نمیتونست دروغی که تبدیل به حقیقت شده بود و اونو مجرم نشون میداد رو، رو کنه و حقیقتو به مردم نشون بده. برای رولان حتی مرگشم بخاطر افشاکردن حقیقت بی نتیجه بود.
اشکال رولان و کارش در این بودش که بی مهابا و بدون صبرو فکر به عاقبت کار تصمیمی میگرفت و انجام میداد. مشورتی نمیکرد. از کسی کمک نمیگرفت و میخواست روی پای خودش بیاسته و وولیان رو پایین بکشه که امکانش اصلا وجود نداشت. وولیان درشتر از این بود که به راحتی از این الک کوچیک عدالت بگذره.
فیلمنامه سریال از عدالت خواهی دختری با هشت نفر دیگه غیر از خودش میگفت که میخواستن شاخ غول بزرگی رو که زندگیشون رو زیر و رو کرده و از هم پاشیده بود رو بشکنن. شکل جالبی که داستان مطرح میشد، این مدلی بودش که ما یه قسمت از زمان حال و شروع انتقام داشتیم و در قسمت بعد به گذشته برمیگشتیم تا پشت پرده داستان قسمت قبلی رو ببینیم. وقتی آدم جدیدی به گروه اضافه میشد، اونم داستان خودشو برای گفتن داشت. پس بک استوری و زمان حال در هم کاملا آمیخته شده بودن تا داستانو با کشش مناسبی مطرح کنن و دل آدمو نزنن.
هر فرد داستان خودشو داشت. شخصیت پرداز دونه به دونه این کاراکترا دقیقا برنامه ریزی شده بود و پایان و آغاز خودشون رو داشتن. مسیری که برای انتقامشون طی کردن اسون نبود. همیشه هم هرکاری میکدن به این معنی که کارشون درسته و مسیر درستی رو در پیش گرفتن نبود. ممکن بود سستی توی رابطه شون و اتحادشون پیش بیاد، آسیبی ببینن یا حتی با مرگ مواجه بشن و شکست بخورن. نقشه ها همیشه بی عیب و نقص نبودن. شانس باختن هم بینشون وجود داشت که همین باعث میشد داستان غیرقابل پیش بینی باشه. اینکه این احتمالو بدی نکنه واقعا عدالتی برقرار نشه و اون مرتیکه رذل به جزای کاراش نرسه؟
آدمی که حیوون بودن رو انتخاب کرده بود و شکوفه های با اصالت و نجیب آلو رو یکی یکی از شاخه جدا میکرد و روی تابلوی گلدوزیش هک میکرد. گلهایی که دیگه طروات و زندگی تو وجودشون نمونده بود. عده ای سعی میکرد فراموش کنن، عده ای تحمل نمیکردن و خودشونو از بین میبردن و یه عده هم از اونجا طوری میرفتن که انگار هرگز اونجا وجود نداشتن. گلهایی که به پاکی آب و برف بودن، کثیف از نجاست یه گرگ عقده ای و بیرحم میشدن که اونا رو نجس میدونست! چقدر این آدم رذل بود و هیچ عذر و بهانه ای نمیتونه دلیلی باشه برای کثیف بودنش.
در کل،
این سریال از واقعیت میگه. از واقعیت زنا و زندگیشون تو تاریخ. از بی عدالتی و زجراشون. از صدای گرفته توی گلوشون که هیچ وقت جرعت رهاکردنشو نداشتن…
موسیقی سریال فوق العاده عمق مطلبو نشون میده و تو رو تو خودش حل میکنه. از غم میگه و احساساتت رو برانگیخته میکنه. طوری تو سکانسای ختلف به زیبایی و دقیق پخش میشه که با تمام جون حس اون سکانسو به راحتی میگیری.
بازیگرای سریال همه عالی بودن. از شخصیتای مثبت تا منفی همشون فوق العاده بازی کردن و تنها اشکالی که میتونم در مورد این سریال بگیرم، دوبله سریال برای بعضی کاراکترا بود ه زمانبندی درستی نداشت. کلا سریال دوبله نیست و بازیگرا خودشون صداگذاری کردن اما دو سه تا کاراکترو دوبله کردن که اونا هم خیلی کم بودن تو داستان.
لوکیشنای سریال محدود بود اما همین چندتا لوکیشنم به شدت تمیز و قشنگ بودن. سکانسای اکشن کم بودن اما تمیز. کلا کیفیت خیلی خوبی داشت و نقطه عطف داستان بنظر من تدوین تمیزش بود که حس و حال داستانو بهتر میکرد.
خلاصه باهاش کلی گریه کردم و اعصابم خورد شد اما واقعا ارزشش رو داشت. سیسمنس دو شخصیت اصلی زنم خیلی زیبا بود. واقعا از رابطشون خیلی لذت بردم.
ممنون که کامنتمو خوندین.
پایان.
#پیشنهادی
پ.ن: تف بهت وولیان…
این شعر پایانی قسمت آخر عالیه:
یک بانوی شجاع در جستجوی عدالت برای دوستش،
به کمک افرادی عدالت طلب نقشه انتقام کشید
و با رسیدن به نقطه پایان، همه چیز مانند یک رویاست
امیدوارم حتی اگه دیگه همدیگه رو ندیدیم، اون اتفاق به حقیقت بدل نشه
(یعنی حتی اگه قرار باشه همو نبینیم، بهتره تا اون اتفاقات شوم و دردناک اتفاق بیافتن)
قسمت ۲۴ که پایان اصلی سریال بود و با اینکه دلم آنچنان خنک نشد اما پایانش خیلی خوب بود. قسمت ۲۵ در حقیقت یه رویاست. یه تصویر از یه دنیای موازی که هیچکدوم از این اتفاقا نیافتاده و هر کاراکتر مسیر متفاوتی رو در پیش گرفته:
منگ وان و مادرش دیگه مجبور نیستن زیر سایه پدرش زندگی کنن. اون آزاده که هرکاری بکنه و دریاها و کشورهارو بگرده. منگ وان تو این زندگی دیگه لازم نیست بخاطر رسیدن به عدالت خودشو فدا کنه و از عشق و احساساتش بگذره. میتونه دریاها رو با مردی که دوست داره طی کنه.
جناب لیو دیگه پاش آسیب ندیده. از کارش اسعفا داده و دیگه مثل این دنیا، حسرت قدم زدن و بودن با زنی که دوست داره رو حس نمیکنه…
سانگ نیو ارباب خودشه. اینبار اون طاووس آزادیه که به هرسویی بدون ترس میپره. اینبار اونه که ناجی میشه و دنبال احساساتش میره…
شن مو همیشه دنبال عدالت و حق طلبی بود. تو این زندگی انتخاب کرده که رابین هودی باشه که حق مظلومو از ظالم میگیره. برای اون فقط این مهمه که به مردم کمک کنه.
دا فنگ تو این دنیا یه گلدوز مهربون و تپلیه که کارشو به درستی انجام میده و به فکر کمک کردن به دخترایی هستش که توان مالی زیادی ندارن. راستیتش برگام ریخت که دافنگو اینجا یه گلدوز دیدم. بانوچن یه جوری رومخش رفته بود که بنظرم تو زندگی که راهزن بوده، انقدر مصیبت نکشیده XD
گلدوزی هواجی بهترین استان هوای ژو هستش. دیگه برج یوان یویی وجود نداره. یجورایی چه تو این زندگی یا زندگی دیگه، انگار این دختر تو سرنوشتشه که جلو و جلوتر بره. با این تفاوت که مثل زندگی دیگه بی تفاوت از کنار همه چیز نمیگذره تا فقط به منافع خودش اهمیت بده و بعدا ازش پشیمون بشه. بانو نینگم به آرزوش رسیده. میتونه برگرده پایتخت و تو شهر مادریش زندگی کنه.
چون فنگ و جیومینگ تو این دنیا باهمن. هردوشون سالم زنده ان. هردوشون باهم دست توی دست هم میخندن و زندگی کوچیک خودشون رو شروع میکنن…
رولان تو این زندگی، با غصه لباس عروسشو نمیدوزه. موقع سوارشدن توی کجاوه روی صورتای کل خانواده خاک مرگ پاشیده نشده، وقتی رولان رو برادرش کول میکنه، میخندن و شوخی میکنن. شادن. ازدواج براشون مبارکه. برای آینده برنامه ریزن و خنده های رولان ساختگی نیست…
واقعیتش دوست داشتم حداقل تو این دنیا شن مو و رولانو باهم ببینم اما خب، این دنیا یا رویایی هستش که هیچ کدوم از این آدما همو نمیشناسن…
باید بگم انقدر برای این چندقسمت آخر دارم عر میزنم که سابقه نداشته. یه قسمتشم روشن و امیدبخش نیست. یعنی جزو رئالترین و دارکترین سریالای عمرمه. هیچ خبری از فانتزی های اغراق آمیز در مورد زنا و زندگیشون تو این دوره نیستش. خبری از داستانای قهرمانانه و پریان همیشه خوش نیست. زندگی واقعیه و همینشم به شدت درد داره. خدایی پاره شدم از بس گریه کردم. مخصوصا سر قسمت ۲۲ و ۱۷ جیگرم خون شد…
مرتیکه کثافت. تف تو روت وولیان T-T
زندگان فقط مسافران این جهانند
در حالی که مردگان فقط به خانه بازگشته اند
زندگی به سان مسافرخانه ایست
و در نهایت همه در سراسر جهان به خاک تبدیل میشوند…
*سان نیانگ
و در نهایت طاووس زیر نور ماه به پرواز دراومد…
تف تو روت وولیان T-T
اون خارجیایی که اومدن دارن چینی حرف میزنن بعد کثافت میگه ترجمه کن چی میگن…
تو روحتون…
قشنگم معلومه یه زبان دیگه حرف میزدن اما تو سانسوراشون برداشتن چینی رو صداشون دوبله کردن…
اینکه هر ازگاهی به خلافت عباسی اشاره میکنن هنوز برگامو میریزونه…
اینکه تو تاریخیای چین هر ازگاهی یه گوشه تاریخ مملکت خودتو ببینی جذابه. خیلی وقتا از پارس و لوازم و مردمشون حرف زدن. دوره این سریال فکر کنم مال دوران مینگه.
چقدر شوهر منگ وان مهربون و خوبهههههههههه!
این مرد چقدر منگ وانو دوست داره و بهش احترام میذاره. با زن قبلیشم خیلی خوب رفتار میکرد. با اینکه همین روند انتقامی داستان رو بدون اضافه کردن چیز اضافه ای دوست دارم اما دارم فکر میکنم تگه طولانیتر بود و منگ وان وشوهرش پررنگتر بودن و اینکه چطور آشنا شدن و شوهره هم بهش کمک میکنه، چقدر قشنگترم میشد…
اینکه با اینکه شنید پشت زنش چی میگن و برخوردش دلمو برد…
با اینکه منگ وان ازش یه چیزایی رو مخفی کرده و با چند تا مرد رابطه دوستانه نامعلوم (بنظر خودش اینطور میاد) داره، صداشو نه بلند کرد و نه بی احترامی. انقدر قشنگ و با احترام با منگ وان حرفمیزد که بهم یه توضیح بدهکاری و دهن اون ندیمه رو هم گل گرفت. چقدر تو خوبی مرد! اون کثافت انگشت کوچیکه تو هم نیست. تف تو روت وولیان
قسمت نوزده چه سمی بود؟ اینکه تو زندگیش سختی کشیده به این معنی نیست بشه یه آدم پست و متجاوز. مرتیگه سگ، یه عالمه زندگی رو بخاطر هوسش خراب کرده و گفتن اینکه تقصیر این و اونه اشتباهه. بز…
یه اتومه دارم که عاشقشم. تو یه بخشی از داستان در مورد یه قاتل میگه که یه دختر باعث میشد کسی رو نکشه اما بعد مرگ دختره مثل یه ماشین کشتار شده بود. راوی میگفتش که آیا واقعا این دختر بود و نبودش باعث شده به این وضع بیوفته؟ یعنی بخاطر اینکه سختی تو زندگی کشیده انتخاب کرده تا بکشه؟ نه. من فکر میکنم اون این انتخابو کرده چون چیزیه که تو درونش وجود داره. فطرت و ذات واقعیشه که میخواد با یه بهانه خودشو از چیزی که هستش تبرئه کنه. از هیولا بودن…
چقدر داستان جیومینگ و پسرک دزدمون تلخ بود. این دوتا هفت سال عمر و خوشبختیشون قربانی هوس وولیان شد…
تف تو روت وولیان…
اون فقط یه گلدوزی درخت شکوفه آلوئه…
گریه حضار…
تف تو روت وولیان…
۷ قسمت دیدم. خوشم اومده، ادامه میدم.
یجورایی حس سریال های قدیمی مثل پرنسس ویانگ میده🌱
سریال قشنگیه ارزش دیدن داره
وولیان بی لیاقت همچین زن باوقار و خانومی داره. عین فرشته هاست، بعد پشت سرش نه تنها بهش خیانت میکنه، یه جوری رفتار میکنه باهاش که انگار زنش نجاستی چیزیه. تف تو روت وولیان
راهزن تپله خیلی کیوت و مهربونه اما شن مو یه چیز دیگه است. اصلا خیلی رولان و شن مو بهم میان. دختر بیچاره چطوری این وضعو داره تحمل میکنه؟ قسمت به قسمت فشار روی این دختر داره همینطوری بیشتر میشه و اینقدر تحمل کردنش واقعا قابل ستایشه. یعنی تف تو روت وولیان
شن مو خیلی کراشه T-T
چرا باید اولین کارش باشه؟
من الان یه نقش اصلی درست و حسابی از این بچه میخوام…
من رو بازیگر شن مو کراش زدم و الان فهمیدم تو سری جدید معبد که قراره تنسنت بده بیرون چیلینگه…
بچه تو چرا انقدر کراشی؟ بازیگر خوبیم هست. از آینده داراست. معلومه قراره بیشتر و بیشتر ببینیمش.
نباید شن مو و رولان رو شیپ کنم وقتی نتیجه شیپشون انقدر تلخه…
وای بهم میان T-T تف تو روت وولیان