دانلود سریال Mysterious Lotus Casebook 2023
- 2023 ، iQiyi ، ترجمه اختصاصی ، رازآلود
- 30,328
- پنج شنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دانلود سریال Mysterious Lotus Casebook 2023
نام ها: پرونده های مرموز نیلوفر آبی
محصول: 2023 چین از شبکه iQiyi
ژانر: رازآلود
تاریخ پخش: Jul 23, 2023
قسمت ها: 40
روز های پخش: هر روز
مدت زمان: 45 دقیقه
وضعیت: به اتمام رسیده
بازیگران:
Cheng Yi – Joseph Zeng – Xiao Shun Yao
قسمت آخر + ویژه اضافه شد.
زیرنویس فارسی قسمت آخر + ویژه اضافه شد.
خلاصه داستان: ده سال قبل، لی شیانگ یی، استاد فرقه سیگو، پس از مسلط شدن در شمشیرزنی به نمادی از نور در دنیای هنرهای رزمی تبدیل میشود. با این حال، او به طور ناگهانی و پس از اینکه قرار شد در دریای شرقی نبرد کند، ناپدید شد. ده سال بعد…
.
.
اطلاعات بیشتر سریال
امتیاز: 8.6 از 10 (میزان آراء: 96 نفر)
سازندگان سریال:
نویسندگان:
Liu Fang
کارگردانان:
Guo Hu – Ren Hai Tao
سایر عناوین سریال:
عنوان بومی سریال:
莲花楼
عنوان های دیگر سریال:
Auspicious Pattern Lotus House
Ji Xiang Wen Lian Hua Lou
吉祥紋蓮花樓
吉祥纹莲花楼
The Lotus Casebook
蓮花樓
.
.
نسخه زیرنویس فارسی چسبیده (سافت ساب)
.
.
پشت صحنه
.
.
قسمت ویژه
.
.
زیرنویس سریال
.
زیرنویس فارسی
ترجمه اختصاصی پروموویز
.
آهنگ های سریال
Part.1
سریال چرتی بود. سریال The Blood of Youth خیلی از این بهتره
+گاهی دنبال یه خلوت می گشتم فقط بهش فک کنم زار بزنم. مثلا برم بیرون خونه تنها شم. یه جوری که کسی نفهمه….
ما افسرده ایم؟
– نه ما فقط غرق شدیم
+غرق شدیم🌊🌊🚣♂🛥🌅🌅🌅🌅🏊♀🏊♀🏊♀🏊♀
عشق دریاییست کرانه ناپدید
کلا هر چی پارو بزنی به ساحل نمیرسی
سریال تاریخی | رازآلود The Sleuth of Ming Dynasty به کارگردانی جکی چان خیلی جالبتر از این سریال پیشپاافتاده و خستهکنندس
وقتی میگم با یه گل بهار نمیشه منظورم چیه
اون یارو کثافت پادشاه بود همه سربازا و پولها و داروهای عالم و دکترا در خدمتش بودن الان فقط دوای دردش این بود به گل هم بخوره تا کامل سم زدایی شه.
الان لنگ یه گل بود.
لیلیانهوا کلا هیچی نداشت. خودش بود و یه زیرشلواری و یه دنیا دشمن، من جمله خود پادشاهه، که می خواست به جرم اینکه تو نواده نانیین هستی خودشو اعدام کنه و، فانگ شیائوبائو رو به جرم پسر اون یارو ارشد بودن اعدام کنه، این سوراخ دوم
از اون ور تا روز مرگش، اون شوهر وانمیان هم میخواست بکشتش،
اینگل واقعا کجای این زندگی پر از سوراخ رو میتونست پر کنه؟ اقلا گله رو داد دست پادشاهه وگرنه آنا خودشو و فانگ و کل خانواده فانگ رو اعدام میکرد از آتیش خشمش
لیلیانهوا هرگز این لاکشری رو نداشت که برای یه زندگی طولانی تصمیم بگیره.
مثل ما که اونقدر پول نداریم بگذاریم بانک سودشو بخوریم. ما در حدی شتید پول داشته باشیم که شام امشبو درست کنیم، هنر کردیم. بالا پایین شدن سرمایه و ضررش ناراحتی از ما بهترونه! مال دارنده ها و برازنده هاست نه ما!
لیلیانهوا همیشه مجبور شد برای فقط یه روز بیشتر زنده موندن برنامه بریزه، نه برای پیری و کوری و سالهای سال جلوتر.
فقط واقعگراست. وسعش به بیشتر از این نمیرسه
اگر انقدر عذاب وجدان داشت پس چرا خودشو نمیکشت؟ آره یه حس بدی به مرگ ارشد داشت، صراحتا آخرین قسمت گفت من فقط پی کاشتن شلغم بودم که از گرسنگی نمیرم.
ولی اولا داروهای عادی جوابگو نبود، دوما تاوقتی که شیطان دارو گل رو نگفت خودشم نمی دونست، سوما میدونست هم،
پیدا کردن داروی شفابخش یه دل خجسته و یه عالمه ساپورتر میخواد یه چیز تو مایه های مریدهای آفی که برن همگی کل دنیا رو زیرپا بگذارن تا گل رو پیدا کنن.
خود آفی یه فرقه پشت سرش بود که رفت ۱۰ سال اعتکاف. تو فرقه سیگو چی؟ دیگه کسی بود وایسه براش؟
لیلیانهوا اگر نون شبش رو نمیچسبید قبل از سم بیچا، گشنگی میکشتش.
اشتباهه. زندگیشو به دیگران هدیه نمیداد، تا جای ممکن هم از هنر رزمیاش استفاده نمیکرد، خیلی هم خسیس بود برای استفاده کردن از جونش. وقتی خیلی خیلی علاقهمند شد به دوستانش اینکارو کرد.
با یه گل بهار نمیشه
قسمت آخر
برای این بهای گرون زندگی، با یه گل کافی نبود، اگر مثل دوستش آفی در حد یه مقدار منطقی انرژی داشت، میشد ادامه بده، ولی اینطوری با یه گل، کافی نبود
لی شیانگ یی یه نابغه بود زیاد تلاش نمیکرد ولی با استعداد بود و زود یاد میگرفت و با تمرین کمم قویتر از اونایی میشد که بیشتر از اون تلاش میکردن، دی فی شنگ به چشم رقیب بهش نگاه میکرد انگیزه میگرفت که بیشتر یاد بگیره ولی شان گودائو خودشو قبول نداشت حسادت و عقده وجودشو پر کرده بود
هدف دی فی شنگ بالا بردن خودش و به چالش کشیدن خودشه ولی هدف شان گودائو فقط پایین آوردن لی شیانگ ییه این تفاوت غبطه و حسادته دی فی شنگ یه بار شیانگ یی رو شکست داده بود ولی وقتی فهمید حریفش مسموم بود اونو قبول نکرد ولی شان گودائو حتی با مسموم کردن فقط میخواست شکستش بده، حسادت وجود آدمو به لجن میکشه تو یه نقطه ای از زندگی باید این واقعیتو قبول کنیم که استعداد و توانایی آدما باهم برابر نیست همیشه یکی هست که از تو باهوشتر و با استعدادتر قویتر و زیباتر باشه فقط باید بپذیریش و خودتو درگیر چیزی که نقشی تو انتخابش نداشتی نکنی واین منافاتی با تلاش برای بهتر کردن خودت نداره
ولی لی شیانگ یی روحا خسته بود انگیزه ای برای زندگی نداشت حتی اگه مسمومیت امپراطورم نبود یه مریض دیگه پیدا میکرد که گل وانگ چورانو بده بهش انگار همه چیو تو زندگی تجربه کرده بود و وابستگی بهش نداشت واسه همین دوباره خودشو فدا کرد تا دونفر دیگه رو نجات بده
کاش میتونستم خواب کاربر Mango رو ببینم😂کامنتش تو نظرات برتره
ترکیب جینگ و شیائو و لیان هوا🤧😍😭
دوستی اینا رو میبینم حسودیم میشه بنظرم رفاقت پسرا خیلی قشنگتر از رفاقت دختراس، دخترا(نه همشون) مثل هویج آدمو میفروشن :/
ایشالا زندگی بعدیم پسر به دنیا میام🚶♀️🍂
فانگ دوبینگ به سو شیائو :تو دختری؟😳
اون دختره تو ام کوری😔گیریم از قیافه و صدا نفهمیدی، سامانتا و ریچلم نمی بینی؟😂
لحظه ای که امکان تغییر ژانر سریال فراهم بود:
عروس شده ملوس شده🤣
آتنا میگفتی قسمت ۳ ام گریه کردی من قسمت دهم تا اینجا که گریه دار نبود🤔 بیشتر درگیر پرونده هایی که حل میکنن شدم تا جنبه احساسی داستان،لی لیان هوا شرلوک زمانه خودشه
از سمساره به لوتوس راهداره
تو سمساره یینگیوان یه لحظه غفلت کرد، یندان نصف قلبشو داد برای اینکه نگذاره بمیره، و سم رو از بدن اون دربیاره.
لیلینهوا این اشتباه رو تکرار نکرد، نگذاشت هیچ کس جورش رو بکشه، حاضر شد خودش تکه تکه ذره ذره جونش رو بین دوستاش تقسیم کنه، ولی برعکسش نه
مثل ریگ دروغ میگفت، امید واهی میداد، تا کسی نفهمه که این بیماره، و درسدد برنیاد که از جون خودش بهش بده. جون کسی رو نگیره.
از نظر لیلینهوا فرقعه بین دادن مقداری از جان، با دادن کل جان. برای همین چیزی که خودش میداد قابل قبول بود ولی در مقابل چیزی نمیتونست بپذیره. چون اگر میگرفت میشد کل جان طرف.
هر چند همون مقداری از جان که میداد، برای اون کل جانش حساب میشد. 😮💨😔😟😖😭
وقتی خیلی گریه میکنید سر سریال، به طوری که زندگی براتون پوچ میشه، چطوری برمیگردید به واقعیت؟ حس میکنم هیچ واقعیتی وجود نداره.
ولی باورم نمیشد تهش لی لیانهوا انقدر قوی باشه که هیچ کدوم رو نگذاره بمیرن
آره همه اشون رسیدن به دم مرگ. همه اشون نزدیک بود بمیرن. ولی هیچ کدوم نمردن. چون اون یه طبیب بود.
قسمت ۳۹
لیلیانهوا گفت این تکنیک خاص نبود، تکنیک سبک بار تکنیک ابتداییو اولین سری مبحث شمشیر بازی که یادمون داد بود.
شان گوداو باورش نمیشد.
یاد معلم ریاضیمون افتادم برای درس توابع مثلثاتی که میگفت به شعور خودمون احترام بگذارین به جای ۲۰ تا فرمول، با ۵ تا نهایت ۷ تا کارمون رو راه بندازیم. بعضی ها عادت دارن یه پوستر بسازن بچسبونن دیوار اتاقشون هی حفظ کنن، روز کنکور هم اخر نمی فهمن کدومو باید استفاده می کردن.
میگم سریال پیوستگی داره همینه، قشنگ قبلتر نشون داد کنار تخت شانگوداو یه پوستر بزرگ از کل حرکات شمشیر بود. خب این پوستر چه فایده که بگذاری کنار تختت فقط یه آینه دقعه.
اگر توی یه پایه ابتداییات قوی بشی بهتره تا فقط بخوای همهچیز رو همزمان داشته باشی هیچ کدومم بلد نمیشی.
این سریال با شمشیر بازی درست مثل هر درسی برخورد کرد برای همین قابل فهم بود برام.
جالبه که کسی که رتبه برتره بعدا ازش درس بپرسی همون ابتداییها رو بهتر از هرچیزی تو ذهنش داره چون پروسه درس خوندنش مدام رفت و برگشتی بوده، ببشتر از همه روی قسمت های ابتدایی رفت و برگشت داشته. کاملا منطقیه که توی لحظات حساس که کمترین نیروی حیاتی رو داره بیاد از همون حرکات ابتدایی استفاده کنه تا جنگ رو ببره. اتفاقا یه متد آموزشی یا رزمی درست، متدیه که فنون ابتداییش کاربردیترین و دادرس ترین قسمتش باشن برای لحظات پراسترس که مغزت یا بدنت قفل کرده و آچمز شدی. مثل وقتی سرآزمون مغزت قفل میکنه و شروع میکنی از یه فرمول خیلی چرند ساده یه چیزی رو اثبات میکنی تا جواب رو دربیاری به جای اونهمه فرمول خاص و پیچیده و راه حلهای کتاب تستی.
ولی شانگوداو فکر میکنه همه چیز به داشتن بیشترین نیروی درونیه، درحالی که اینطور نیست. مهارت نبرد (مهارت آزمون) مهمترین نکته است.
یه جاش که بود برادران چسبیدهبههم که یکیشون مسموم شده بود، لیلیانهوا رو مجبور کردن که باید به ما رمز یانگژومان رو یاد بدی، جواب داد یاد نمیدم چون شما توان ذهنیاشو ندارید.
نمونهاش رو اینجا دیدیم، کسی که حامل نیروی بالای یانگژومانه ولی توان ذهنی نداره، نهتنها ازش استفادهای نمیتونه بکنه، بلکه منفجر شد! درحالی که لیلیانهوا حتی با دهدرصد و حتی کمتر تونست شکست بده.
دوست کسیه که دوستش داری. دوست داشتن هم دلت خواسته، تو فارسی کلمه دوست و دوست داشتن هم ریشه هستن. خیلی قشنگه. مامان فانگ گفت تو این دوست رو انتخاب کردی تو دنیای رزمی دست خودت نبوده کار دلت بوده. سعی نکن هی دنبال رازهاش بگردی، کار خودتو سخت میکنی.
گفتمش سلسلهٔ زلفِ بُتان از پیِ چیست؟
گفت حافظ گلهای از دلِ شیدا میکرد.
تو کار عاشقی که سوال کردن و پیدا کردن رازها نداشتیمکه. اگر دنبال راز بگردی انگار داری گله میکنی.
آخه کار دل هیچ نداره قانونی