جون وو میتونه اینده ی بعضی از ادما رو ببینه
یه روز در خیابون با جونگ یون رو به رو میشه و میبینه که شیش ساعت دیگه یه چاقو تو قلبش فرو میره و میمیره
زود بهش خبر میده
خلاصه که بعد از ساعت ها اصرار باور میکنه و سعی میکنه با کمک اون قاتل رو پیدا کنه
اولین کسی که بهش مشکوک میشه دوست پسر سابقشه
میره سراغش و میبینه که داره به روستای خودش برمیگرده و از سئول کوچ میکنه
و از جونگ یون خداحافظی میکنه و اونم میفهمه که ظنش اشتباه بوده و نا امید میشه
و میره یه مغازه تا یه جلیقه ی ضد چاقو بخره
یه کاراگاه که از قبل همو میشناختن بهش زنگ میزنه و میگه که اون پسره که ادعا میکنه اینده رو میبینه قاتل سریالیه و کمکم کن گیرش بندازم ،
نزدیکای ساعت مرگش میرسه و میبینه که بجز جون وو کسی دور و برش نیست و میترسه که واقعا اون باشه قاتل
سر وقت کاراگاهه میرسه و به جون وو میگه که از جونگ یون دور شو
جون وو یه چاقو برمیداره و به کاراگاهه مبگه که پس قاتل تویی
سمت کاراگاهه حمله میکنه و کاراگاهه یه تیر بهش میزنه و میندازتش زمین
کاراگاهه سمت دختره میره تا دختره رو بکشه (قاتل سریالی واقعی کاراگاهه ست) که جون وو بلند میشه و با کاراگاهه جنگ میکنن و پلیس از راه میرسه و دستگیرش میکنن