دانلود سریال The Spirealm 2024
نام ها: بازی مرگبار
محصول: 2024 چین از شبکه iQiyi
ژانر: رازآلود | ترسناک | کمدی | فانتزی
تاریخ پخش: Feb 2, 2024
قسمت ها: 38
روز های پخش: جمعه
مدت زمان: 40 دقیقه
وضعیت: تمام شده
بازیگران:
Xia Zhi Guang – Huang Jun Jie – Liu Ruo Gu
قسمت آخر اضافه شد.
زیرنویس انگلیسی قسمت آخر اضافه شد.
خلاصه داستان: یک طراح بازی واقعیت مجازی که با چالش های زیادی روبرو شده، تصمیم می گیرد که زندگی خود را تغییر دهد، به همین دلیل از شغلش استعفا می دهد. ولی پس از آن یک تصادف رانندگی او را وارد یک دنیای مرموز و غیرمنتظره می کند جایی که در آنجا راهرویی با 12 دروازه آهنی وجود دارد. او با هدایت یک شخصیت مرموز، در این قلمرو خطرناک حرکت می کند و به استقبال دنیای مرموز می رود.
.
.
اطلاعات بیشتر سریال
امتیاز: 8.7 از 10 (میزان آراء: 1,061 نفر)
سازندگان سریال:
نویسندگان:
کارگردانان:
Danny Pang
سایر عناوین سریال:
عنوان بومی سریال:
致命游戏
عنوان های دیگر سریال:
Death Kaleidoscope
Kaleidoscope of Death
Virtual Reality
Zhi Ming You Xi
Si Wang Wan Hua Tong
Ling Jing
死亡万花筒
灵境
致命游戲
死亡萬花筒
靈境
.
.
لینک مستقیم
.
زیرنویس سریال
.
زیرنویس انگلیسی
.
آهنگ های سریال
Part.1
لانجو میخوام
واقعا میخوام
💔
سلام
میخواستم یه توضیح و برداشتم رو راجع به داستان سریال بگم، امیدوارم مفید باشه و بیننده های سریال خوششون بیاد
این خلاصه سریاله اما چندتا نکته وجود داره، اول اینکه چرا جیوشی وارد این دنیا میشه؟ و چرا بقیه این دنیارو به خاطر نمیارن؟
دو تا جواب وجود داره، یکی اینکه بازی مکانیسمی داشته که به طور خودکار بعد از پاک شدن بازی حافظه تمام افرادی که واردش شدن رو پاک میکنه و دومی اینکه از اول بازی وجود نداشته و تمام این اتفاقات رو جیوشی به خاطر اینکه در شرف مرگ بوده تجربه کرده و بقیه کلا ازش خبر ندارن. من به شخصه فکر میکنم باتوجه به روند داستان مورد دوم صدق میکنه.
حالا دوباره یه چرا وجود داره، چرا جیوشی این اتفاقات رو تجربه میکنه؟ دو تا جواب هست یکی اینکه این یه مسئله ماورایی هست و از یه دنیای معنوی کنترل میشه (مشابه داستانی که تو رمان نقل میشه که افرادی وارد دنیای درها میشن که در شرف مرگ باشن)، جواب دوم اینکه همه اینا تو ناخودآگاه جیوشی از قبل بوده، اون از چند سال قبل آرزوی طراحی بازی، داشتن یه دوست و همراه واقعی، روابط دوستانه پایدار و تجربه هیجان و رقابت رو داشته و چون در شرف مرگ بوده ذهنش همه اینارو تصور کرده و بعدا برای رسیدن بهش تلاش کرده و این تجربه کمکش کرده بفهمه واقعا از زندگیش چی میخواد، من اینجا هم مورد دوم رو انتخاب میکنم و به نظرم به روند داستان سریال نزدیکتره.
در نهایت این سریال با وجود ماهیت گیج کننده اش به شدت توصیه میشه، خیلی دیالوگ های قشنگی داره و روابط داخلش خیلی زیباست. همین طور صحنه های اکشن جذاب و محیط های متفاوت و قشنگی داره و ارزش یکبار دیدن رو داره.
ببخشید کامنتم طولانی شد، نظر شما چیه؟
سلام ادمین گرامی
میخواستم بگم کیفیت صوتی فایلای ۱۰۸۰ خوب نیست و تو بیشتر قسمتا یه جاهایی صدای بازیگرا یا صدای موسیقی قطع
اگر ممکنه اصلاحش کنید
سیدراما اونقدر ندیدم (شاید حدود 30 تا دیده باشم) ولی توی هیچکدوم انقدر کاراکترهای زن بد نوشته نشده بودن!
چرا دخترهای این سریال این طورین؟ همشونو ضعیف، لوس، بیخاصیت و به شدت خنگ نشون میده… واقعا رفته روی اعصابم.
کیدراما هم دیگه خییییلی وقته از ضعیف و لوس نشون دادن کاراکترهای زن دست برداشته.
حیف سریال به این قشنگی که انقدر کم بازدیده
مدتها بود سریالی ندیده بودم که انقدر درگیرم کنه
برام جزو ۵ تای اوله
برام سواله اینا چرا وقتی هنوزم همو با اسمای قلابی صدا مینزن وقتی تنهای تنهان. مثلا تو اون پرونده مدرسهه رسما همه مرده بودن غیر این چهارتا کسی نبود اما بازم با جدیت تمام با اسمای قلابی همو صدا میزدن XD
یه پارتهایی از رمان که جالب بودن رو تو اسپویل میذارم
چپتر 37 درِ طبل و خواهر شوجین
به خاطر حواس پرتی دونگیوان، چیوشی آسیب میبینه و جومنگ (بایجیه) یه دعوای درست و حسابی با دونگیوان راه میندازه ولی به محض بیدار شدن چیوشی یهو مودش کلا عوض میشه و نقش جدیدش رو بازی میکنه
نانجو: وااااای شوهر عزیزم! چقدر ترسیده بودم! تو نبودی چقدر ما رو اذیت کردن! بهمون گفتن بیوه و یتیم…
چیوشی: بیوه رو میتونم هضم کنم، ولی یتیم؟
نانجو یکی میزنه پس گردن چیانلی که یه گوشه داشته واسه خودش نون میخورده
نانجو: پسر احمق، بابات داره صدات میکنه
چیانلی در کمال آرامش نونش رو کنار میذاره و یهو: باباااا! تو نبودی مامان رو اذیت کردن. وااای!
چیوشی نمیدونه از دستشون بخنده یا گریه کنه 😂😂
چپتر 46 عشق لی دونگیوان
بعد از اینکه دونگیوان با نانجو توافق میکنه هرازگاهی باید با جومنگ (بایجیه) وارد در بشن، شماره چیوشی رو میگیره و یکسره پیام میده و زنگ میزنه تا درباره جومنگ اطلاعات بگیره. چیوشی خسته میشه و به نانجو شکایت میکنه
نانجو: مزاحمت میشه؟ گوشیتو بده ببینم
و پیامهای دونگیوان رو میبینه
نانجو: محلش نده. خودم مشکل رو حل میکنم
از اون موقع دیگه دونگیوان هیچ پیامی نمیده، فقط یه بار زنگ میزنه معذرت خواهی میکنه و میگه لطفا به جومنگ بگو بازم بهم زنگ بزنه
چیوشی: جومنگ بهت زنگ زده؟ چی گفته؟
دونگیوان: فحش داد. ولی خیلی حس خوبی دارم. بگو بازم زنگ بزنه فحش بده
چپتر 96 زائوزائو برای اکران ویآیپی فیلمش به چیوشی دوتا بلیط داده
سر شام که همه نشستن چیوشی میپرسه: میگم نانجو، دوازدهم این ماه وقت داری؟
نانجو: برای چی؟
چیوشی: زائوزائو بهمون بلیط فیلم جدیدش رو داده
چیانلی با هیجان: زائوزائو؟ میشه منم بیام؟
ییشیه: تو اون روز کار داری!
چیانلی: نه بابا کاری ندارم
ییشیه: وقتی بهت میگم کار داری یعنی کار داری
چیانلی با دلخوری: خیله خب کار دارم
نانجو رو به چیوشی: وقت دارم. میام
چپتر 113 در دهم، صندوق شیطان
یکی از پسرا با جومنگ (بایجیه) تنهایی درباره سرنخهاشون صحبت میکنن.
یکی از دخترا از لینلین میپرسه:حسودیت نمیشه؟
لینلین: برای چی؟ خودش بعدا همه حرفاشون رو برام تعریف میکنه
اون طرف بعد از صحبتشون پسره میپرسه: واقعا تو و لینلین با هم تو رابطهاین؟
جومنگ: بچه کوچیکمون تازه سه سالش شده، بزرگه هم مدرسه میره
پسره با تعجب: مادر بودن واقعا آسون نیست
جومنگ: درسته
و نانجو این بخش از حرفها رو برای چیوشی تعریف نمیکنه
این کامنت خیلی خیلی طولانیه وقتی حوصله داشتید بخونید 😂😂
من ناول رو خوندم. تفاوت های زیادی بین ناول و سریال هست. کدوم بهتره؟ هر دوش. جفتشون جذاب و هیجان انگیزن. اگه دوست داشتید بدونید چطوره یه اسپویل از رمان که فعلا فقط ترجمه انگلیسیش هست و تقریبا 150 تا چپتر داره نوشتم. اگه وقت نداشتید یا نخواستید ناول رو بخونید هم تو این توضیحات متوجه داستان میشید
دنیای درها:
توی ناول هیچ گیمی وجود نداره. وجود درها یه اتفاق ماوراییه که فقط برای بعضی کسانی پیش میاد که مرگشون نزدیکه. مثلا چیوشی سرطان کبد پیشرفته داره یا دوقلوها بیماری مادرزادی دارن که دکترا جوابشون کردن. وقتی با دنیای درها روبه رو میشن و زنده برمیگردن بیرون، قدرت جسمی و سلامت بهشون برمیگرده. حتی خیلی خیلی سالم تر از قبل میشن. درواقع با پشت سر گذاشتن شرایط مرگ و زندگی توی در، امنیت جانی و قدرت بدنی بالایی پیدا میکنن و از مرگ در دنیای واقعی در امانند
داخل در چهره آدما فرق داره. برای همینه که زائو زائو که خیلی معروفه مشکلی براش پیش نمیاد. این خودش بهونهایه که نانجو برای ناشناس موندن به عنوان رهبر گروه سیاه (و البته سرگرمی 😁😁) استفاده میکنه و به عنوان دختر تغییر چهره و ظاهر میده
فاصله بین هر در مدت طولانیه و هرچی جلوتر میری و درهای سخت تری رو رد میکنی زمان بیشتری طول میکشه تا در بعدی بیاد. چند سال طول میکشه. تو خود ناول چیوشی حداقل سه سال پیش نانجو میمونه تا به در آخر برسه
تعداد اصلی درها همون 12 تاس اما هرکس به دلایلی ممکنه درهای بیشتری رو تو سطح های قبلی که گذرونده، با داستانهای جدید وارد بشه. مثلا دنبال سرنخ برای درهای بالاتر هستن، یا بعضیا آموزش میبینن که عضو انجمنها بشن و اینطوری تمرین میکنن. بعضیا هم از این راه کلاهبرداری میکنن. چیوشی هم تقریبا 16 یا 17 در رو رد میکنه. نانجو که به عنوان رییس انجمن شاید 100 بار وارد درهای مختلف شده باشه
داستان های درها براساس خرافههای کشورهای مختلفه و موقعیت مکانی و زمانی همون سرزمینه. مثلا اون آسایشگاه روانی مربوط به یه جایی تو آمریکاست، یا اون دانش آموزی که یه پاش قطع شده بود ژاپنه. داستان درها توی ناول خیلی بیرحمانهتر و ترسناکترن. هیولاها یا همون خدای در، همه بیرحمن و فقط میکشن. اصلا مثل سریال نیست که مثلا به خدای در کمک میکردن یا تحت تاثیر قرارش میدادن و باهاشون دوست میشدن اونم میومد دو دستی کلید رو تقدیم میکرد. اینا فقط میکشن. تنها کسی که واقعا خوب بود همون دختر دانش آموزیه که پاش قطع شد. اون توی در 11 هم کمک بزرگی به نانجو میکنه
خیلی از شخصیت های سریال اصلا تو رمان نیستن و برعکس. مثلا انجمن X اصلا تو ناول وجود نداره و فقط بعضی کاراکترها هرازگاهی یه نقش کوتاهی دارن و میرن
توی رمان درهای دیگهای هم هست که تو سریال فرصتش نبوده بسازن. مثلا در آینه (که خیلی خطرناک بود و به نحوی تو سریال با در اون خانم نقاشه ترکیبش کرده بودن), اسلندرمن (خرافه آمریکایی از هیولایی به شکل مرد خیلی لاغر و قدبلند که هرکس میدیدش دچار توهم میشد و بعد اون هیولا میکشتشون)، یا در مجسمه (مجسمه ساز حرفهای که خودش تبدیل به مجسمه شده بود) و چیزای دیگه
چیوشی:
چیوشی یه پسر عادیه که تو شرکت طراحی لوگو و برند کار میکرده و اصلا گیمر نیست. بعد از رد کرد در اول به پیشنهاد نانجو میره دکتر و متوجه میشه که سرطان کبد پیشرفته داره و خوش شانس بوده که وارد دنیای درها شده که بتونه سلامتیش رو بدست بیاره
تو در اول اصلا نمیدونه نانجو دختره و بعدا که نانجو میاد دنبالش ببردش پیش خودش میفهمه
کسی رو نداره. پدر و مادرش تو بچگی جداشدن و هردو رهاش کردن و اون پیش مادربزرگش بوده. بعد مرگ مادربزرگ، از شهرشون میره و تنها زندگی و کار میکنه. اصلا مسائل بچگی و خانواده چیوشی زیاد مثل سریال مطرح نمیشه
بزرگترین تفاوت اینه که توی داستان هیچ کسی به عنوان دوست چیوشی وجود نداره. این کاراکتر فقط تو سریال هست
اولش به زور نانجو وارد انجمن میشه و تعلیم میبینه ولی بعد خودش یکی از ماهرترین اعضا میشه و دیگران رو آموزش میده
نانجو:
از سن کم وارد دنیای درها شده. خودش موسس انجمن نبوده. کسانی بردنش اونجا و وقتی تعلیم دیده و قوی شده، بعد مرگ افراد دیگه، مسئولیت انجمن رو به عهده گرفته. کسی نمیدونه مرگ نانجو قرار بوده چطوری باشه که وارد دنیای درها شده. کار انجمن کمک کردن به کسانیه که تنهایی رد کردن درها براشون سخته و در ازای مبالغ هنگفت (که به قول نانجو پول خونشونه و برای زنده موندن باید پرداخت کنن) سالم بیرون میارنشون یا چون خودشون بارها درهای زیادی رو رد کردن، سرنخهای زیادی از درها دارن و با قیمت خیلی خیلی خیلی بالا به دیگران میفروشن
نانجو عضو خیلی پر مشغلهایه و مثلا چند روز چند روز خونه نمیاد و سر کاره و هفتهای هم دو سه بار وارد در میشه. از وقتی چیوشی میاد سبک کار و زندگی نانجو تغییر میکنه و بیشتر خونه میمونه و به چیوشی توجه میکنه و از یه رییس سرد و خشک تبدیل به یه رفیق مهربون برای بچههای انجمن میشه و هدف آموزش دادن به چیوشیه تا بتونه زنده بمونه تو همین مسیر هم عاشق چیوشی میشه
اون دو شخصیت متفاوت داره. بیرون در به خاطر مسئولیت و استرس زیادی که داره یه رییس با جذبهاس، اما توی در و با تغییر دادن ظاهرش به شکل یه دختر کلا یه آدم دیگهاس. خیلی فان و دراما کویینه. چه بازیهایی که درنمیاره و چه نقشایی که بازی نمیکنه. لینلین هم که پای ثابت این نمایشهاست و به زور وارد نقشی میشه که نانجو بازی میکنه 😂😂 شخصیت اصلی نانجو همون آدم فان و شیطونه که بعد از تموم شدن درها کاملا این ویژگی ها بروز میکنه و ماجراهای فان و جدید داره 😂😂
تو 90 درصد درها نانجو دختره و از وقتی چیوشی میاد باید نقش دوست پسر بایجیه رو بازی کنه (البته تو ناول اسم کاراکتر دختر نانجو همون جومنگ هست)
خیلیا نانجو رو به شکل دختر توی در دیدن و خیلیا هم عاشقش شدن اما چون خارج در همچین آدمی وجود نداره همه مثل دونگیوان ناکام میمونن. چیوشی هم کسیه که اول عاشق بایجیه میشه و همین حرص نانجو رو درمیاره. چند بار هم چیوشی رو به زور دختر میکنه و با خودش میبره
بزرگترین تفاوت اینه که نانجو خودش نمیدونه انپیسیه. اون همیشه به عنوان پسر کوچکتر یه خانواده ثروتمند، که خونه رو ترک کرده تنها زندگی کرده. توی در 11 اتفاقی متوجه میشه که یه انپیسیه. نویسنده هم بعدا این موضوع رو فقط تو پارتای اکسترا مطرح میکنه و تو اصل ناول نیست
نانچیو:
زوج عجیب ما که معلوم نیست از کی عاشق همدیگه میشن. توی آخرین پارت اکسترا نویسنده به موضوعی اشاره میکنه که خیلی قشنگه و مشخص میشه از همون اولِ اول نانجو علاقمند شده. برای چیوشی مدتی طول میکشه و خودشم فکر میکنه صرفا عاشق شخصیت دخترگونه نانجو شده و دلیلش هم اینه که اون خیلی بازیگوش و عجیبه. ولی وقتی بیرون در نانجو رو میبینه که خیلی سرد و جدیه احساسات خودش رو جدی نمیگیره
توی درها کلی اتفاق کمدی و فان از این دو نفر داریم. کیس هم داریم، هر شب هم تو بغل هم میخوابن، ولی خارج از در فقط یه حس وابستگی و نگرانی عمیق نسبت بهم دارن و میشه گفت هردوشون عاقلترن 😄😄
بعد از در عروسک آفتابی (که توی اون در نقش زن و شوهر رو بازی میکنن 😂) و وقتی میرن فیلم زائو زائو رو تماشا کنن، اولین جرقهها زده میشه و نانجو قدم اول رو برمیداره. ولی با مردن فرد توانا و شجاعی مثل دونگیوان و اتفاقی که برای دختری که دونگیوان رو دوست داشت میوفته (که اینم با سریال فرق داره) نانجو میترسه و عقب میکشه
بعد از مرگ زائوزائو چیوشی متوجه ترس نانجو از داشتن رابطه با کسی که هر آن ممکنه یکی بمیره و اون یکی رو تنها بذاره میشه و به نانجو میگه که نمیترسه و رابطهشون رو شروع میکنن. واکنش چیانلی بعد از این اتفاق حرف نداره 😂😂😂
در 11 خیلی سخته و براشون تقریبا یکسال طول میکشه و کمکم ارتباطشون قطع میشه و همدیگه رو گم میکنن
وقتی بلخره در و کلید پیدا میشه دو انتخاب دارن. دو در با عنوان مرگ در واقعیت یا زندگی در خیال. از اونجایی که بهم قول داده بودن با هم بمیرن هردو در مرگ رو انتخاب میکنن ولی این اتفاق همزمان نمیوفته. نانجو چون درهای خیلی بیشتری رو رد کرده بوده، در 11 براش خیلی بیشتر از چیوشی طول میکشه و یکسال بعد از برگشتنِ چیوشی از در خارج میشه. اون دوره جدایی 50 سالهای که تو سریال بود تو داستان همین یکساله که چیوشی هیچ راه ارتباطی با نانجو نداره و فقط میتونه منتظر باشه. حتی نمیدونه نانجو مرده یا زندهاس
بعد از تموم شدن درها، از انجمن استعفا میدن و دوباره همه چی فان میشه. چیوشی رسما خرج زندگی نانجو رو میده و نانجو از بس حوصلهاش سر میره میخواد بازیگر بشه ولی اصلا جدی نمیگیره و فقط واسه سرگرمیه. بعدش که با یه نقش کوتاه میترکونه و معروف میشه دوست نداره ادامه بده اما چیوشی تشویقش میکنه
این وسط یه پسره هست که تو انجمن عضو شده و تو یکی از دورهمیهاشون با نقش بازی کردنهای نانجو و شیطنتاش فکر میکنه چیوشی به زور نانجو رو برده تو رابطه و خیلی آزار و اذیتش میکنه و میخواد نانجو رو نجات بده. جالبه که وقتی چیوشی این موضوع رو میفهمه اونم با همین سناریو جلو میره و دوتایی با نانجو نقش بازی میکنن 😂😂
سفرشون به جزیره که مدت طولانی اونجا تنها زندگی میکنن هم قشنگه و یه نانجوی دست و پا چلفتی رو شاهد هستیم
خلاصه که عاقبت به خیر میشن و عشق انسان و انپیسی دوام داره
دوقلوها:
بخش تراژدی ناول مربوط به دوقلوهاست که سرنوشت خیلی دردناکی دارن. شخصیت ییشیه توی ناول پررنگتره و اونقدر توانا و ماهره که جانشین نانجوئه. تمام این قدرت رو برای محافظت از چیانلی به دست آورده و به هر طریقی (که نانجو بارها از انجام خیلی کارها منع و دعواش کرده) تلاش میکنه برادرش رو نجات بده. بعد از مرگ چیانلی، ییشیه دیگه هیچ هدفی نداره و خودشو گم و گور میکنه و حتی نانجو هم با اون همه نفوذ نمیتونه پیداش کنه. فقط تو سالگرد چیانلی پیداش میکنن که میبینن تمام موهاش سفید شده و حالش بده، اما تو این مدت تونسته سرنخ هایی از درهای آخر پیدا کنه و اون سرنخ ها رو به نانجو میده. ییشیه تو در 11، زندگی در خیال رو انتخاب میکنه تا بتونه همیشه تو خیالش با برادرش زندگی کنه و دیگه هرگز از در 11 بیرون نمیاد
اتفاقا توی پارتای اضافی رمان نانجو بعد
این جریانات داستان اصلی بی حوصله بوده سر شوخی میره بازیگر میشه. بعد میگفته به آدمای اونجا اون لین لین شوگرددیمه XD
لینگ لینگ: من؟ با من بودی؟
عمه من بود توی در دوم و اول با آقا چسبیده بودن به هم؟ بعد صبح همین دری که هستین عمه من بود بیدار شد دید آقا با یه لبخند ژکوند نشسته صبح بخیر میگه تو هم یه لبخند گودوتر تحویل میدی عین این زن و شوهرا… اه اه کفترای عاشق…
با اینکه نانجو داره از این احساسات دونگ یون سواستفاده میکنه و با ادا درآوردن هم لاسشو یمزنه اما اونو تحریک؛ ولی به صورت جیوشی نگاه کنی میبینی بچه گاها حسودیش میشه یا میره رو مخش XD بایجیه بچه رو چیکار دارین؟ مال اونه XD
بعد اینکه این و طبق قولی که دادم گاردین رو دیدم، میخوام به لینگ لینگ خیانت کنم برم سراغ سریال گوانگ با سزار. ماشالله گوانگ و جون جیه توی برومنسا دست خوبی دارن.
توی رمان نانجو اولین بار که چیوشی رو دید
شکل دختر خودشو درآورده بود. خیلی دوست داشتم گوانگ خانومی رو هم ببینم حیف…
دوست دختر نداری میتونی یه جایگزین پیدا کنی. ( با چشمای سخسیش زل میزند به صورت لینگ لینگش)
لینگ لینگ: گربه؟
لعنتی چقدر باهات لاس بزنه بفهمی…
دوست دارم قیافه دونگ یون رو وقتی میفهمه بایجیه کیه رو ببینم XD دژاوو گرفتم… یاد آرسنال افتادم یهو… چن فی چقدر کراشخ پدرسبز جذاب. غیر از نانجو و لین لین و چینگ لی ای دوتا بچه رو هم دوست دارم.
خدایی منم انتظار اون تست سایکوشناسی قدیمی رو نداشتم. خیلی وقت پیش اینو توی یه برنامه گوشی که معماهای جنایی بود خوندم. دوست داشتم بخونم حل کنم. جوابش خیلی راحته. نمیدونم چرا انقدر یه عده توش گیر میکردن. یه بارم یه معما توی زبانمون داشتیم که این بود: یه پدر با بچه اش تصادف میکنه. پدر میمیره و بچه زنده مونده و نیاز به جراحی داره. میبرنش بیمارستان، دکتر جراح میگه من نمیتونم عملش کنم چون اون پسرمه. جراح کی پسره است؟
بعد برام عجیب بود که چطور انقدر راحته و توی کلاس همه به چیزای عجق و وجق فکر میکردنXD
لین لین گه گه منم میترسم…
جمع کن مرتیکه حسود…
“هرچی مال توئه مال منه. هرچی مال منه مال منه”
ابراز علاقه های سریالای سولمیت طور»»»»»»»»»»»»»»»»
اصلا نوع خلاقانه ترین ابراز علاقه هان…
سلام
اگر زیرنویس هر ۲ قسمت نسخه ۷۸ قسمتی رو به هم بچسبونیم، آیا نسخه ۳۸ رو میتونیم ببینیم یا کلا متفاوته؟
سرعت من بخاطر کمبود وقت کمه. من اینو وسط یه کارایی میبینم. میبینی پنج دیقه وقت دارم میام سراغ این. در این حد برام جذاب شده